به گزارش خبرگزاری«حوزه»، حضرت آیت الله مظاهری در سلسه مباحث معرفۀ النفس، «روابط انسان با غيرخود» را مورد بررسی قرار داده اند و در آن به مباحثی چون پیامبران سه گانه درون انسان و زیارت شهودی پرداخته اند.
* سه پیامبری که خدا در درون انسان قرار داده است
رابطۀ انسان گاهی با خودش است، يعنی با درون است. پروردگار عالم در درون انسان سه پيامبر خلق کرده است؛ اين سه پيامبر خيلی مهم اند. اگر انسان گوش و دل به اين سه پيامبر دهد، هم دنيا و هم آخرت را پيدا خواهد کرد و اگر گوش ندهد و دل ندهد، خواه ناخواه گمراه خواهد شد. به قول قرآن از زبان جهنّميان نقل می کند که جهنّمی خواهد شد.
* نخستین پیامبر درونی؛ فطرت
از اين سه پيامبر، يکی فطرت انسان است. يعنی اين انسان حالتی دارد که بعضی از چيزها را می يابد. علاوه بر اينکه خدا را می يابد، خوبي ها و بدي ها را نيز می يابد. به قول بزرگان علم حضوری است و علم حصولی نيست. دانستنی نيست، بلکه يابيدنی است. انسان در بن بست ها خدا را می يابد و جداً خدا را می بيند.
قرآن می فرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکُونَ»[1]
اگر در بن بست گير کرد و اگر دستش از همه چيز کوتاه شد، خدا را می يابد. لذا با خدا به التماس می افتد. علاوه بر اينکه خدا را می يابد؛ همچنین می يابد که اين خدا مستجمع جميع صفات کمالات است و می يابد که يکتاست و لذا متوسّل به دو خدا نمی شود. می يابد که خدا بی همتاست و مثل ندارد. می يابد که رئوف و رحيم است و قدرت و علم دارد و اين التماس هايش را می شنود.
خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»[2]
* عقل و وجدان دو پیامبر درونی دیگر
دو پيغمبر ديگری هم وجود دارد که يکی عقل و يکی وجدان اخلاقی است. همین که مقداری شعور داشته باشد، می فهمد که دروغ بد است حال، موحد باشد يا نباشد. يا می فهمد که عدالت خوب است. لذا دزدها هم وقتی تقسيم اموال می کنند، می گويند عدالت مراعات شود. درک می کند که اذيت کردن به ديگران بد و قبيح است. قُبح بدي ها را درک می کند. خوبي ها را درک می کند. بله تعبّدياتی هست که مربوط به پيامبرهاست که بيان کرده اند و اما به طور کلی در صفات فضائل و صفات رذائل در درون انسان چيزی به نام عقل هست که بين خير و شر و بين خوب و بد تميز می دهد. امر هم می کند و حتی مثلاً اگر کسی دروغ بگويد، همين عقل تنبيه می کند که چرا دروغ گفتی و چرا رفيقت را گول زدي؟
* اگر ما عقل داشتيم به جهنّم نمی آمديم
لذا قرآن می فرمايد جهنّميان وقتی به جهنّم رفتند دور هم جمع می شوند و يکی از حرف هايشان اين است که: «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِيرِ»[3]
اگر ما عقل داشتيم به جهنّم نمی آمديم و چون عقل نداشتيم به جهنّم آمديم. البته اين عقل داشته، امّا گوش شنوا به عقل نداشته است. يعنی فهم و شعور و توجه به اين پيغمبر درونی نکرده است. مثل غالب مردم که توجه به پيامبرهای برون ندارند، خيلي ها توجّه به عقل ندارند و توجّه به رذائل و فضائل ندارند.
يکی هم نفس لوّامه است که ما «وجدان اخلاقی» می گوییم و قرآن بر آن نفس لوّامه نام گذاشته است؛ قرآن به اندازه ای به آن اهميّت می دهد که به آن قسم می خورد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، لاَ أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ (1) وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ».[4]
* کارایی و محدودۀ کاریِ نفس لوامه
کار نفس لوّامه خيلی عالي است و در جزئيات هم ورود می کند، اما کارش خيلی بالاست. کسی که می خواهد بدی کند، (نفس لوامه) اول می ترساند. می گويد نکن، بدی با انسان سازگاری ندارد. دروغ نگو، ظلم نکن، غيبت و تهمت و شايعه پراکنی نکن. مرتّب می ترساند و اين اگر پا روی وجدان اخلاقی گذاشت و گناه کرد، آنگاه بعد تنبيه می کند. ملامت می کند که چرا دروغ گفتي، چرا غيبت کردي، چرا مال مردم را حيف و ميل کردي، چرا مخالفت خدا کردي، چرا در محضر مقدّس امام زمان (عج) مخالفت اسلام عزيز کردي؟!
در خوبي ها اين نفس لوّامه اوّل ترغيب می کند؛ مثلاً تصميم دارد به نماز برود و اين مرتب ترغيب می کند که به نماز برو که خير دنيا و آخرت دارد. اگر به نماز رفت و نماز خواند، بعد از نماز تحسين می کند و می گويد: آفرين و بارک الله که نماز خواندي. نماز اوّل وقت انسان را رستگار می کند و گره ها را باز می کند.
* نفس محسّنه چه زمانی ایجاد می شود؟
اين کار نفس لوّامه است و يک پيغمبر اينگونه در درون همه وجود دارد. بله، گاهی در اثر گناه، نفس لوّامه را می کُشد. آنگاه نفس لوّامه نمی تواند کار کند زيرا حرف شنوی از نفس لوامه نداشته و مرتّب گناه روی گناه، نفس لوّامه را کُشته و از بين برده است.
بعضی اوقات به جاهای باريکی می رسد. به قول علمای علم اخلاق، "نفس محسّنه" برايش پيدا می شود؛ يعنی گناه می کند و می گويد؛ خوب کاری کردم؛ مال مردم را می خورد و خوشحال است. تهمت می زند، آبروی مردم را می برد و خوشحال هم هست. اشاعۀ فحشا می کند و به آن افتخار هم می کند. بی عفّتی و بی غيرتی دارد و افتخار هم می کند و اگر به او بگويند چرا اين کار را می کنی دادش بلند می شود!.
وقتی نفس لوّامه نباشد، خواه ناخواه نفس امّاره کار می کند و بعضی اوقات "نفس محسّنه" می شود يعنی گناه می کند و خوشحال است از اينکه گناه کرده است.
احسن الخالقين، احسن المخلوقين را خلق کرده و اين سه پيامبر را در درون او ايجاد کرده است. برای اينکه انسان هم در دنيا و هم در آخرت سعادتمند شود. معلوم است هر کسی که حرف «عقل»، «وجدان اخلاقی» و «فطرت» را بشنود، خيلی بالاست و به مقام های بالايی می رسد. به جايی می رسد که به او آفرين می گويند.
* زيارت شهودی چیست؟
بزرگی می گفت در حرم مطهر امام حسين (سلام الله عليه) زيارت شهودی می خواندم. در زيارات دارد که ما لفظ می خوانيم و آنها معنا را می خوانند. راجع به همۀ اهل بيت (سلام الله عليهم) هست که «تسمعُ کلامی و تردّ سلامي»[5]، تو می شنوی هرچه من میگويم و اينکه می گويم السلام عليک يا أباعبدالله، می شنوی و جواب سلام هم می دهی اما ما نمی فهميم. همين که روايت به ما می گويد، چون ذوق شيعه گری داريم، می دانيم که آقا امام حسين (علیه السلام) می شنود و جواب سلام را می دهد. بعضي ها گوش شنوا دارند. يعنی فطرت بيدار، عقل بيدار و وجدان اخلاقی بيدار دارند و می شنوند و می بينند.
بعضی اوقات فقط شنيدن است و بعضی اوقات ديدن است و به آن زيارت شهودی می گويند. ان بزرگ گفته بود؛ زيارت شهودی می خواندم؛ ديدم جوان معمولی وارد حرم شد و سلام کرد. آقا امام حسين علیه السلام جواب سلام او را دادند و تعظيم هم به او کردند. دست مبارک را روی سينه گذاشتند و تعظيمی هم به اين جوان کردند. اما جوان نمی فهمد. اين آقا می گويد من صبر کردم تا اين جوان زيارت کرد و بعد به دنبالش راه افتادم و گفتم چه کردی که به اين مقام رسيده اي؟ گفتم وقتی سلام کردي، امام حسين علیه السلام تعظيم هم به تو کرد. تو چه کرده اي؟ گفت من آدمی هستم که تقيّد به ظواهر شرع دارم. يعنی اهميّت به همۀ واجبات و اهميّت به مستحبّات به اندازه ای که بتوانم؛ اجتناب از گناه دارم و اگر گناهی جلو آمد، فوراً تدارک و عذرخواهی از خدا می کنم.
اين عظمت امام حسين علیه السلام برای من به خاطر اين است که من دخترعمويی داشتم و پدرم پيرمردی بود و اصرار به من می کرد که اين دخترعمو را بگير و من او را نمی خواستم اما چون پدرم گفته بود قبول کردم و دخترعمو را گرفتم. اتفاقاً آنچه بايد داشته باشد، نداشت. اما به خاطر اينکه پدرم ناراحت نشود و آبروی اين دخترعمو و پدر و مادرش نرود، به احدی نگفتم. پدرم زمين گير بود و می خواست به کربلا بيايد. بالاخره پدرم را به کربلا آوردم و بعد هم پدرم مُرد و رفتم دفنش کردم. الان آمدم با امام حسين علیه السلام خداحافظی کنم.
خدمت به خلق خدا انسان را به آنجا می رساند که امام حسين علیه السلام جواب سلامش را می دهد و به او تعظيم هم می کند و اگر شخص، آدم باشد و براستی به مقام هايی رسيده باشد، اين را می بيند.
* يک نفر به فکر من نيست!!
آیت الله وحيد بهبهانی از مراجع بزرگ تقليد بوده و عالم بزرگی است و خيلی به تشيع و علم خدمت کرده است. اين عالم برای اينکه بتواند افراد و جامعه را بسازد، مدّتی به بهبهان آمد. اما آن طور که دلش می خواست کار کند، نشد. اين مرجع تقليد مدّتی بعد به اصفهان آمد؛ هم در بهبهان و هم در اصفهان ترويج اسلام کرد. بعد به کرمانشاه رفت و مدتی برای ترويج اسلام عزيز در آن سامان زحمت کشید. بعد ديد که در کربلا آشوب علمی است و اخباري ها در آنجا نفوذ کرده اند، لذا به کربلا آمد و ريشۀ اخباري گری را از بین برد و خدمت بزرگی به عالم اسلام کرد.
خود آیت الله وحيد بهبهانی می گويد: در حرم مطهر من آقا امام زمان (عج) را ديدم. آن حضرت اشاره ای به من کردند و گفتند: بشنو. آنگاه گوش شنوا پيدا کردم و ديدم مردم به فکر خودشان هستند. يکی می گويد: خدايا! به من خانه بده. يکی می گويد: خدايا! دخترم شوهر ندارد. يکی می گويد: خدايا! قرض دارم. بالاخره همه به فکر خودشان هستند. آقا نگاهی به من کردند و گفتند: يک نفر به فکر من نيست که بگويد: خدايا! فرج امام زمان (عج) را نزديک کن. خدايا اين آشوب ها را رفع کن.
وجدان اخلاقی می خواهد که بی عفّتی زن ها و بی غيرتی مردها به آن ضربه نزده باشد. اگر اين «فطرت»، آن «عقل» و «وجدان اخلاقی» (سه پيامبر) پشت به پشت يکديگر کنند، سازندگی برای انسان پيدا می کنند و انسان رابطۀ عجيبی با عالم ملکوت پيدا می کند.
پاورقی:
[1]. العنكبوت، 65: «و هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند، خدا را پاكدلانه مى خوانند، و[لى] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى ورزند.»
[2]. الروم، 30: «پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند.»
[3]. الملك، 10: «و گويند: اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقّل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم.»
[4]. القیامه، 1 و 2: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!»
[5]. بحار الانوار، ج 97، ص 295.